♥عاشقانــه♥سلطان غـ ـــم♥
آخرین سنگر سکوته! خیلی حرفا گفتنی نیست!
دَر گلــوی مـَن ابر کوچـَکی است.. میشــَود بــَغـلم کنی و بگی که دوستـَم داری؟ قول میدَهــَم.. کــَم ببــآرَد...! میدانی من و تو هم نمی شد ما شویم تنها سردرگم مانده بودیم. تمام شدنش بهتر تا بنشینی به امیدی واهی. کجای راه باشیم چه سود وقتی کوچه بن بست است. تو بگو شیرین و دلنشین تو بگو زیبا، اندیشه انتها ما را میکشت. مگر میشود شب و روز خدا را عوض کرد ؟ انگار کن تقدیر ما نبود نشستن زیر سایه بید و قسمت کردن ماه و بوسیدن ستاره ها و این قصه های کم رنگ و شیرین. امید بستن به آینده محال و رؤیا ها دوام ندارد و در آینده اگر هم بیاید دیگر تازه نیستم که حسی باشد برای عاشقی کردن. حالا تو هر چه بگویی مهم نیست دیگر باور نمی کنم، دیدم که آنچه باور کردم چگونه دود شد.سخت است فانوس دست بگیری و دنبال نور بگردی. باور داشتم که زندگی دیر و زود ندارد تو بگو یک لحظه زندگی، همان مرا بس است حالا اگر آخرین نفس ام باشد...
وفادارى؟ ....... خدا بیامرزدش هر وقت گریه میکنیم سبک می شویم ، عجب وزنی دارد چند قطره اشک
قطار می رود …. تو می روی ….. تمام ایستگاه می رود ………… و من چقدر ساده ام که سالهای سال ، در انتظار تو کنار این قطار رفته ایستاده ام و همچنان به نرده های ایستگاه رفته تکیه داده ام!!! دلتنگ کودکیم! یاد گرفتم وقتی از کسی میشنوم بیا دوست معمولی باشیم من از برهنگان تن فروش بیزار نیستم ،ولی از پوشیدگان شرف فروش بیزارم
صداقت؟ .... یادش گرامى
غیرت؟ ..... به احترامش یک لحظه سکوت
معرفت؟ ..... یابنده پاداش میگیرد
مرام؟..... .. قطعه شهدا
عشق؟ ..... از دم قسط..
واقـــعـــ ـا به کــــــجــ ـــــا چــــنــــ ـیـــــــن شـــــتـــ ــابـــــا ن؟؟؟
یادش بخیر.. قهر میکردیم تاقیامت
ولحظه ای بعد قیامت می شد
یعنی بمون توی اب نمک تا هروقت حوصلم سر رفت بازم باهات سرگرم بشم.
بگو عروسک میخوام چرا تعارف میکنی
قالب : بلاگفا |